سکوت شب
صوفی با مریدش در یکی از صحراهای افریقا سفر می کردند شب که شد خیمه ای برافراشتند و دراز کشیدند تا استراحت کنند. مرید گفت: چه سکوتی! مراد گفت: هرگز نگو چه سکوتی! همیشه بگو نمی توانم به صدای طبیعت گوش بدهم!
آنجا که خدا هست
یکی از دوستان ملا نصرالدین به کنایه از او پرسید : اگر بگویی خدا کجاست به تو یک سکه می دهم. ملانصرالدین پاسخ داد : اگر بگویی خدا کجا نیست دو سکه به تو میدهم!!!!
سلام عزیز .....جالب بود .........سربلند و پیروز باشی ..یا حق
سلام.........خیلی قشنگ بود....لذت بردم......سری به وبلاگ منم بزن...ممنون بای
سلام! چه یاد آوری خوب و مفیدی... چقدر به این یاد آوری ها ی خوب نیاز مندیم... ممنون دوستم... من عاشق طبیعت هستم و راست میگویید همیشه همه چیز در طبیعت نجوای نیایش به درگاه خدا را دارند... دلتان نورانی!
سلام خانم تو هم دوباره بکش بکش راه انداختی دمت گرم