و اما جواب آخرین سوال ...

و اما جواب آخرین سوا ل حجت....

برای من که آدم بسیار عاطفی هستم همیشه دیدن اشک کسانی که به نوعی کنارم بودن و باهاشون ارتباط داشتم دلتنگ کننده بوده در تمام سالهای تدریسم روزی نبوده که دختری کنار میزم نایسته و با بغض برام از داستان پدر معتادش مادر نامهربونش عشق نافرجامش تنهایی و بی کسی اش بی پولی و فقرش تصمیمش برای فرار از خونه «چون من دبیرستان درس میدم از این جور چیزها زیاد داریم» تصمیمش برای خودکشی و ... غیره نگه... در تمام لحظاتی که اونها در کنار میز من اشک میریختند من فقط سعی میکردم از خدا کمک بخوام برای اینکه بتونم یه جوری مشکلشون رو حل کنم و خدایی رو که حس می کنن دیگه نگاهشون نمیکنه به یادشون بیارم فقط همین و اون شب حتما" برای حل شدن مشکلاتشون دعا می کردم...  و البته همیشه سعی می کردم جلوی ریختن اشکم رو بگیرم !!! همیشه تو این لحظه ها می گم خدایا حالا که تو من رو وسیله قرار دادی پس کمکم کن تا تصویری جدیدی که از تو برای اونا ساختم خراب نشه و الحق والانصاف که همیشه خودش کمک کرده...  امیدوارم که تونسته باشم کمکی به تو و دوستت بکنم.. با آرزوی بهترین ها برای تو و بقیه .....اگر سوال دیگری هم داری در خدمتیم...

نظرات 2 + ارسال نظر

جالب بود موفق باشی.....

از اینکه با یک معلم بلاگر طرفم خیلی خوشحالم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد